روشاروشا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
روهانروهان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره
رایینرایین، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

روشا نوری از بهشت

همه لحظاتم زیباست و گاهی دوست دارم درباره آنها اینجا بنویسم.

خدای بزرگم

خدای مهربون جوری خدایی می کنه که انگار همین یک بنده رو داره و مت جوری بندگی می کنیم که انگار چندین خدا داریم!!!!   پنج شنبه وقتی تصمیم گرفتم به دل دخترک راه بیام و برم خونه مامانی ته ته دلم گفتم خدای من بزرگه و خدای عزیزم امروز مثل همیشه مثل همه وقتها خوب خداییش رو بهم چشوند کلاس سه شنبه تشکیل نمی شه و من وقتی اینو از استاد شنیدم فقط زمزمه کردم الحمدالله رب العالمین سه شنبه هم ارائه داشتم که آماده نبودم و هم قرار بود ان شاالله بریم مسافرت و الان به لطف خدایم من خیلی خیلی آسوده ام امروز کلی با روشا بازی کردیم و بابا هم براش جوجه و جوجه اردک خریده که همش دارن جیک جیک می کنن و روشا کلی ذوق کرده    ...
28 ارديبهشت 1393

به رسم پنج شنبه ها

رسم اغلب پنج شنبه های رفتن به خونه مامانی( مادر آقای پدر) است، جایی پر از پسر عمه و پسر عمو و یک دختر عمه، جایی که روشا سر از پا نمی شناسه و مدام در حال بازی و بدو بدوست... فکر کنم کل ساختمون پنج شنبه ها از دست این بچه ها سر به کوه و کمر می ذارن اینقدر به روشا خوش می گذره که گاهی شاید به مدت دو ساعت اصلا نشینه و پیش من نیاد... امروز خیلی خیلی درس داشتم ، سه شنبه ارائه ای از کلی منبع انگلیسی دارم و عین دور از جون ... تو گل گیر کردم، به هومن گفتم تو روشا رو ببر من نیام بمونم خونه درس بخونم یک دفعه روشا که تا  این لحظه برای رفتن آروم و قرار نداشت گفت مامان تو نری من هم نمی رم.... خیلی جدی نگرفتم تا اینکه هومن آماده شد اما هر کار کرد ...
26 ارديبهشت 1393

بهترین ها

به پسرش نامه می نوشت و حرف هایی می زد که از جنس این دنیا نبود ... ای بهترین پدر عالم ای مولای و سرور ما چه کسی برازنده تر از شما برای پدری حسن و حسین و زینب والا مقام روزتان مبارک روزتان بر ما متبرک باد مولایم   دیدن این کلیپ کوتاه خالی از لطف نیست http://s5.picofile.com/file/8123066684/dadyanimation.flv.html   -------------------------------------------------- تا رفتم مهد دنبال روشا میگه مامان بریم برای بابا کادو بگیریم آخه شب بابا هاس... ---------------------------------------------------- روشا: مامان من با امیر رضا شوهر بشم؟ مامان: ااااااااا باشه مامان یعنی چی شوهر بشین؟ روشا: یعنی مثل ...
23 ارديبهشت 1393

آگهی داغ داغ...

در پی پست قبلی، روشا خانوم تصمیم گرفته یک عدد مامان مهربون و خوب که" کاری به آدم نداشته باشه"( دقیقا اصلاح خودشه) و یک عدد بابای مهربون پیدا کنه حالا ببینید روزگار من رو آخه...... ...
19 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

مدتیه دخترک خونه ما اون دختر حرف گوش کن مامان نیست مدام در حال لج کردنه هر حرفی رو باید چند بار بهش گفت و آخر هم اصلا گوش نمی ده هر کاری دوست داره انجام میده و از هیچی هم نمی ترسه . بهش می گم تنبیه می شی ها میگه اشکال نداره ....... مامان حرف گوش ندم تنبیهم کن(تنبیهش محروم شدن از بازی هست) می ترسم بعد چند وقت این تهدیدها هم اثر نداشته باشه حتی گاهی به قربون صدقه متوسل می شم اما اصلا فایده ای نداره، اصلا و خوراکی براش مهم نیست، باید کاری رو که دوست داره انجام بده. نمی دونم من کمی سرم شلوغ شده و نمی تونم بیشتر باهاش وقت بذارم یا طبیعت سنشه یا نمی دونم خیلی به این چیزها فکر می کنم... خدای بزرگم کمک کن ... دوستان عزیز خوشال می شم ا...
12 ارديبهشت 1393

دیدن خدا...

سرش رو از پنجره ماشین آورده بود بیرون کاری که هیچ وقت انجام نمی ده ، به آسمون آبی که از بارون دیشب حسابی لطیف بود نگاه کرد و گفت: مامان دارم خدارو می بینم با خنده گفتم چقدر خوب دخترم  خدا داره چیکار می کنه با لبخند ملیحی گفت هیچی داره بهم می گه خیلی دوسم داره، منم خیلی دوسش دارم مامان یک آن به آسمون نگاه کردم و گفتم بهش بگو مامانم هم خیلی دوست داره و روشا برای خدا تکرار  کرد و من خیلی چیزهای دیگه به خدا گفتم واقعا باور دارم حرفهام از زبون دخترک معصومم قشنگ تر و معنوی تر به خدایم رسید حرفهایی که از جنس زمین نبود خدایم زبانم کم است برای شکرت با تمام وجودم شاکرت هستم
8 ارديبهشت 1393
1